خلیج آبهای ارغوونی
نماد رازهای آسمونی
دلُم تنگه سی موجای قشنگِت
خضوع ساحل رنگ و وارنگِت
طلوع آفتو از اون قلب پاکِت
غروبِش در دل بس تابناکِت
به کیش و هرمز و قشم و گناوه
صلابت از خروشت میتراوه
دلُم سر رفته از دود و دم ای دوست
از این تنهایی بیش و کم ای دوست
میون جمع و تنهایُم در این شهر
غریب و بیکَسُم از غربت دهر
مو با این سینه زار و حزینُم
دلُم میخواد دمی پهلوت بشینُم
سوارُم روی موج بیقراری
خبر از حال مو داری؟ نداری
تو معنای شکوه و اقتداری
تو جون بیقرارون رو قراری
بده آرامشُم چون بیقرارُم
یه چن روزه که آرامش ندارُم
دو دست خواهشُم بر خواهش توست
وجودُم تشنه آرامش توست
به یک فنجون قرارُم میهمون کن
پریشون دلُم رو شادمون کن
بیو ای دوست با هم یار باشیم
بیو تا هم دل و غمخوار باشیم
بیو تا دست هم دیگه بگیریم
اگه لازم بشه سی هم بمیریم
بیو از بند «مو» اول جدا شیم
«مو» و «تو» ول کنیم و جمله «ما» شیم
سپس از قید «ما» و «مو» رها شیم
بیو تا بنده خوب خدا شیم
بیو تا راه دشمن رو ببندیم
سپس از دل به ریش او بخندیم
نذاریم اسم دریامون بیاره
نداره اصلاً این قد و قواره
برازندهات نامی غیر از این نیست
تو و تغییر اسمت؟ مدعی کیست؟
تو رو تنها چه نامی میسزد؟ فارس
خلیج ما همیشه، تا ابد، فارس
خلیج آبی فارسی، همیشه
همین است و به غیر از این نمیشه
محمدعلی یوسفی